رادین جونرادین جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

رادین عشق مامان وبابا

نازنین پسرم همین که تو را دارم بهترین هدیه ی, خدارو دارم

باز هم بی خوابی

وااااااااااااااااااااااااااااااای رادینم چرا امشب اینجوری کردی اصلا نمی  خوابیدی با اینکه خسته بودی و خوابت میومد  تا می گفتم لالا سریع بنای ناسازگاری و میزاشتی واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که کلافه شدم از دستت عشقم (اشکالی نداره  باز هم میگم به جون میخرم ) امروز پسری با هر آهنگی که به گوشت میرسید فرقی نمی کرد کجا  بود و از کجا پخش میشد ولی تا می شنیدی سریع دستات و به بهونه ی نانای تکون میدادی توی این بی خوابی های امشبت یاد گرفتی هی میگفتی دد ای جوووووووووووووووووونم آهنگ دس دسی و که برات می خوندم سریع  دست دسی می کردی قربونت برم من  دلبری هاتم که...
31 تير 1392

نمایشگاه رمضان 92

عسلم امشب بعد از افطار رفتیم نمایشگاه ماه رمضان که کمی خرید کنیم با مامان جونی رفتیم  خیلی خوب بودو خوش گذشت ولی گرمای هوا بیداد میکرد .گرمای هوا یه طرف گرمای نورهایی که توی غرفه هاروشن کرده بودن یه طرف بود  وحشتناک گرم بود کلی خرید کردیم و به خاطر گرما دیگه زیاد نموندیم از شما ترسیدم که خدایی نکرده مریض نشی گرمازده بشی توی ماشین که رسیدیم شما خوابیدی تا دم در خونه تا رسیدیم جلوی در دیگه بیدار شدی تا همین نیم ساعت پیش بیدار بودی تا نیم ساعت پیش داشتیم بازی میکردیم که دیگه نا نداشتم صبح هم زود بلند شده بودی من هم طبق روال باید با شما بیدار بشم از صبح هم که بیدار شدم سر پا بودم تا الان دیگه توان نداشتم که ...
29 تير 1392

تیرماه 92 و گرمای هوا

عسل مامان عشق مامان هیچ اتفاق خاصی نیافتاده فقط ماه رمضانه و گرمی هوا بیداد میکنه  از روز اول ماه رمضان هوا به شدت گرم شده طوریکه امروز توی نت سرچ کردم نوشته بود که این گرما بی سابقه بوده آخرین گرما مربوط میشه به سال89 که اینقدر طولانی نبوده نهایتش 2 روزه بوده احتمال داره که به خاطر گرمی هوا  ادارات تعطیل باشه آخه اون بنده ی خداهایی که سر کار میرن با دهان روزه با این گرما خدا شاهده ظلمه بهشون ما که روزه نمیگیریم و همش خونه ایم طاقت گرما نداریم  بگذریم امشب خونه ی دایی جونی بودیم ( دایی من ) خوش گذشت دیدار ها تازه شد مریم هم دیدیم نو عروس فامیل در حال حاضر چون تا چند وقت دیگه جاش و باید بده به 1 بنده ی خدای دیگه ک...
28 تير 1392

بدون عنوان

پسر عسلم این هم از اولین عکس های آتلیت که در تاریخ دوشنبه 3 تیر ماه 1392 برابر با نیمه ی شعبان بود اول از همه ازت معذرت می خوام چون این  اون عکس هایی نبود که من دلم میخواست ناچار بودم که این  3تارو انتخاب کنم  اگرناچار نبودم اصلا نگاشون هم نمی کردم چون اون عکاسی که این عکسارو ازت گرفته عکاس نبوده اصلا کار بلد نبوده که واقعا براش متاسفم قول میدم سر عکسای بعدیت برات جبران کنم البته یه جای بهتر   ...
26 تير 1392

روز اول ماه رمضان

عزیز مامان چهار شنبه روز اول ماه رمضان بود خیلی خوشحال بودم و خیلی هم متفاوت بود امسال با سالهای پیش چون قشنگی به نام رادین سر سفره ی افطار امسال برای بار اول در کنارمون بود چهارشنبه خونه ی مامان جونی همه دور هم جمع بودیم شما عسل دوست داشتنی هم کنار سفره نشسته بودی و بازی میکردی قربونت برم مننننننننننننننننننننننننن اون افطار بود که بهم چسبید با اینکه روزه نبودم ولی چسبیدااااااااااااااااااااااااااا روز اول ماه رمضون تولد من هم بود خوب بود خوش گذشت در کل ولی خاله جونی عجیب سرما خورده بود من همش به فکر بهبودی خاله بودم آخی خاله ی نازنینم امیدوارم زودی خوب بشی دست خاله جون...
22 تير 1392

ماه رمضان مبارک

پسر ناناز من . فردا ماه رمضانه و خیییییییلی خوشحالم امسال ماه رمضانمون با سالهای دیگه فرق داره چون عزیز دلی مثل شمارو خدا بهمون هدیه داده که قشنگترین هدیه ای بودکه خدا به من و بابا جونی داده و ما هم همیشه شکرگزارش هستیم حال و هوای شهر و خونه هامون همه پر شده از بوی ماه رمضان خوشا به سعادت اونایی که میتونن امسال روزه بگیرن از همگیشون التماس دعاداریم رمضان سال 91 هم خوب  بود شما بودی اما نه در کنارمون پای سفره ی افطار بلکه توی راه بودی عزیز دلم پارسال هم خیلی خوب بود و خوش گذشت پارسال شما در این لحظه 5 ماه بودی ای جونم امسال عزیز دلم 8 ماهشه خدا کنه حداقل بتونیم ثواب این ماه و در کنار روزه د...
19 تير 1392

بدون عنوان

این یه خواب قشنگ توی ظهر قشنگ تابستونیه شما جدیدا این مدلی یاد گرفتی که میخوابی قربون اون خوابیدنت این هم تولد مسیحا شما و مسیحا علاقه ای زیاد به کلاه گذاشتن نشون ندادی زودی از سرت برمیداشتی این هم شانسی گذاشتی تا عکس بگیرم ازت شما و مسیحا در تلاش هستین که کلاهتون وبزارید  روی سرتون مسیحا موفق میشه اما شما نه شما و عمو و بابا جونی و مسیحا در کنار هم آخر مراسم عکس یادگاریتون و انداختین ...
17 تير 1392

بی قراری رادینی

عسل مامان دیشب اومدم که عکسات و بزارم برات سرم خلوت بود و وقت داشتم ولی حیف که نی نی وبلاگ قطع بود و امکان دسترسی نداشت امشب حتما برات میزارم امروز از صبح بیقرار بودی فکر کنم گوش سمت چپت دردمی کرد چون دستت و همش روی سرت و گوش می کشیدی  باید در اولین فرصت ببرمت دکتر فردا که نمیشه ان شالله پس فردا حتما میبرمت جوری بودکه مامان جونی به دادم رسید دیگه توان نگه داشتنت و نداشتم من هم خسته بودم مامان اومد و من تونستم یه ذره استراحت کنم دستت دردنکنه مامان گلم من شمارونداشتم چه کار میکردم خدایا مامان جونی رادین و براش 120 سال سالم وسرحال نگه دار آمین  دیگه چیزی به ماه رمضان نمونده خوش به حال اون...
17 تير 1392

مسیحا جونی تولدت مبارک

پسر نازم همون طوری که گفته بوم امروز تولد مسیحا جونی بود(پسر عمو ی شما) خیل خوش گذشت اولش که شما خوابیدی نیم ساعتی و خوابیدی ولی دیگه سرو صدا مانع خوابیدن شما شده بود و بیدار بودی کلی با مسیحا عکس انداختی که بعدا برات میزارم طبق معمول مامان تنبلی داری دیگه شرمندتم پسرم خسته ام زیاد نمیتونم بشینم پشت سیستم شما و بابا جونی از بس خسته بودین خوابیدین البته شما 10 دقیقه ای هست که خوابیدی مسیحا جونی تولدش 24 تیر ماه بود که به خاطر ماه رمضون قرار شد یه هفته زودتر برگزار بشه تولد مسیحا جونی 2 روز بعد از سالگرد ازدواج من و بابا جونیه یادش به خیر خلاصه اینکه تولد خیلی خوبی بود مسیحا خیلی خوشحال بود بابت تولدش ب...
15 تير 1392

بدون عنوان

این چند تا عکس مربوط به پارک ارم نمیشه اینا روزییه که مامانی قرار بود با بچه ها بیاد خونمون صبح همون روزه شما مثل خیلی از بچه های دیگه علاقه ی شدیدی به ماشین لباس شویی داری تا روشنش می کنم تمام نگاهت خیره ی شستشو میشه این هم عکس های پارک ارم این هم عکسی که داخل پارک ارم بردیمت عکاسی ازت عکس زنبوری گرفتیم این هم یه عکس آیینه که خودم توی خونه ازت گرفتم قربون اون نگاه کردنت که دل و می بره به نا کجاها دوستت دارم عزیز دلم     ...
15 تير 1392